سلام, پست اول رو با یک داستان شروع میکنم, داستانی که باید خیلی درمورش تامل کنیم
.
روزی پنج نفر ابله از رودخانهای عبور کردند. سپس روی این موضوع تعمق کردند که آن قایقی که آنان را به اینجا آورده بود چقدر به آنان کمک کرده است. فصل باران
یکی از عادی ترین اتفاقاتی که برای اکثر ما رخ میدهد, پیمودن مسافتی است بدون این که متوجه شویم و اغلب خیلی هم خوشحال میشویم, یا اینکه از کسی میخواهیم که با ما تا جایی که میخواهیم برود, اما میدانید چرا؟