مرگ بی صدا
چراغ ها را خاموش ميكنم، /
سرد ميشوم كم كم، /
دست هايم بي حس /
پاهايم خسته، .،،./
تمام خانه را گرفته //
نفس ميكشم اهسته به سختي /
مي روم بخواب، /
مي برند مرا، /
افتاده ام بي جان، /
صبح روز بعد /
در روشني مثل روز قبل/
/راحت تر از ديروز
/بدون ترس از فردا
شعری از :ا
ابوذر افضلی
--------------------------------------
شعر چطور بود؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر